
مدتهاست كه باراني در دلم نيست.وقتي كه باران بيدعوت ببارد زياد، دلت حتى براي رنگين كمان هم تنگ نميشود.در فصول باراني اينجا بارها زير باران مانده ام بيآنكه خبر از عاشقي باشد.و بارها بي دلتنگي سهراب زمزه كردهام كه: چتر ها را بايد بست! تا دلخوش كنم كه چتري در كار نيست.
امروزها عيد است.عيد يلدا براي من كه هنوز به آيين باستانيام نماز ميگزارم و ميخوانم: من كه هماره سجده را رو به ستاره كرده ام... بوسه به خاك ميزنم تا تو بر آستانهاي.
امروزها عيد است.عيد ميلاد براي مسيح.و براي هرآنكه هوسي از عاشقي در سر دارد.براي آنكه دست در دست هم آواز بخوانند و خدا را به رقص بياورند.
امروزها عيد است. براي آنانكه گوسپند قرباني كنند و خوراك تازه كنند.
اما من ميخواهم يلداوار بلند و فراخ بمانم.در غزلي كه قافيهاش را انگار در خانه جا گذاشتهام. و فرياد كنم كه پر ستاره ترين يلدا پيشكش چشمانت بانوي پرواز من. كاش خانه سالها لياقت ميزبانيات را داشته باشد.هر چند كه خوب ميدانم "جاي پرزدن زمين نيست توي قلب آسمونه..." اما تا جبران خوبيهايت زميني بمان.كوچ پرستوها طولاني نخواهد بود.
2 comments:
babaaaaaaaaaaaaa
terekoondi dash farad
too adabiatam balad boodi ?
damet ghizh
fekr konam emsal jayezeye nobele bozorgdashte khodabiamorzo too ghesmate adabi betooni begiri
dame shoma garmm
kheili halll dadai . khodaii joomlehat maro yade hafezzz mindaze
kheili mikhaimet agha farhad.
Post a Comment