مديون مي دانم خودم را و تمام دوستان ترانه و هنر را به مردي كه از آغاز ترانه وار زيسته و هنرمند. وامدارش خواهند ماند تمام عاشقان ايران زمين اگر حتي يك بار با ترانه هايش ايران عزيز را زيارت كرده باشند
ايرج جنتي عطايي متولد 19 ديماه 1324، فارغ التحصيل دانشكده هنرهاي دراماتيك تهران و كالج چلسي دانشگاه لندن در رشته تئاتر و جامعه شناسي هنر است. نمايشنامه هاي ايرج جنتي عطايي كه به زبانهاي انگليسي، آلماني و هلندي ترجمه شده اند بارها و بارها در سالن هاي تئاتر اروپا، امريكا و كانادا روي صحنه رفته اند و چندين نمايشنامه نيز با تدوين راديويي از راديو بي بي سي پخش شده اند. او كه در دنيا براي كارهاي نه تنها محدود به شعر و ترانه اش معروف است در ذهن هنرمند ايراني هنوز با ترانه هاي ميهن پرستانه جاي دارد. ترانه زير يكي از عاشقانه هاي اوست
من از سفر میام
من از سفر میام
با اسب خستگی
از فتح یک سراب
با سایه بونی از
گرمای آفتاب
با زخم خار و شن
سوغات کوره راه
با گلسنگی به دوش
از دشت بی گیاه
یه کوزه آب سرد
یه سفره نون می خوام
کو ؟ بسترم کجاست ؟
من از سفر میام
ببین که رخت من
غبار جاده هاست
ببین که دست من
برای من عصاست
تن خسته و غریب
تنها و در به در
با حسرت پناه
با وحشت سفر
یه سقف مهربون
یه سایه خواب می خوام
نوازشم بکن
من از سفر میام
با من چه دردها
از این سفر به جاست
غصه بغل بغل
با من چه گریه هاست
من از سفر میام
تا با تو سر کنم
تو جاده های عشق
با تو سفر کنم
با کوله باری از
حرفای گفتنی
حرفای تلخ تلخ
اما شنفتی
یه سوسوی چراغ
یه تکیه گاه می خوام
در بر بگیر منو
من از سفر میام
...
1 comment:
hediye
من اگر می دانستم
به کجا باید رفت
چمدانم را می بستم
و از اینجا می رفتم
قصد هجرت دارم
دل من می گوید :
دل به دریا بزنم
و به آن شبه جزیره بروم
میوه ی تازه ی امید بچینم
دل من می گوید :
سر به صحرا بزنم
بروم شهر سپیداران
و سپیدیها را
ارمغان آورم، آه
چه خیال خامی دارم ! نه ؟
قصد هجرت دارم
به کجا باید رفت
به کجایی که در آن
آسمان ابری باشد
و زمستان هم
دل غمگین اما نه .
با تو ام ای یاور
ای دوست
تو اگر سنگر امنیت من بودی
من هوای رفتن را ...
من هراس ماندن را ...
Post a Comment