عاشقي كه كردي چشمها را باز نگه دار. زير بارش آفتاب يا عطر باران، زير نگاه هاي شرجي دريا زده يا هرآنچه كه بود و نبود... چشمها را باز نگه دار. و مراقب باش مبادا نگهات از رنگين كمان جا بماند
عاشقي كه كردي دعاي من با توست و خودم قدري دورتر اما هميشه مراقب . اينجا در جايي كه خورشيدش غروبي استوايي دارد در افق آسمان، من هنوز هم شعر ميگويم به ياد دوران از هرچه مدرسه در راه فرار.عاشقي كه كردي يادت باشد ترانه هاي من و تو و پنجره ها را... گاه كاهي اگر دلتنگ اگر شاد زمزمه كن از دوران طلايي فلسفه غزلهاي نا رديف
عاشقي كه كردي يادت باشد چه ترانه ها كه در اعتصاب بوديم و نخوانديم ، چه شعر ها كه در سفر بوديم و جا گذاشتيم و چه حرفها كه بي زبان بوديم و نگفتيم
اما
عاشقي اگر برايت نان نداشت، خاطراتش را با دنيايي معاوضه نكن حتي... چشمها را باز نگه دار تا ببيني شكوه و عظمت عشق را زير بارش آفتاب يا عطر باران خورده خاطرات سالهاي دور. در پي چيزي كه جز عاشقي شايد نيست
-
-
به ياد خاطرات سالهاي نه چندان دور
سلام پنجشنبه مهربان !
قرار عاشقی از یاد تمام پنجره ها رفته
و او دیگر هیچ پنجره ای را باز نمیکند
تا تمام اتاق، سلام های خکی باد را در آغوش بگیرند
آه . . . ! جذر و مد های دریا مرا به یاد خانه میاندازد
بالاتر از دماوند
آنجا که ماده اقاقیها هر روز به گل مینشینند
و قاصدکها
با خبرهای خوش در راهند
شنبه ها هنوز خوابم میاید
وقتی باران به شیشه میزند
و فرشتگان
با التماس دنبال سرپناهی میگردند
جهان اگر دست من بود
شاید آنرا چه رنگی میزدم. . . ؟
_____________
3 comments:
فوق العاده بود اون قسمت عاشقی که کردی.
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی باحال
دمت گرم و سرت خوش باد فرهاد جان جان
اکنون رخت به سراچه ی آسمان دیگر خواهم کشید، آسمان آخرین که ستاره ی تنهای آن تویی.
آسمان روشن سرپوش بلورین باغی که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی.
باغی که تو تنها درخت آنی و بر آن درخت گلی است یگانه که تویی.
ای آسمان و درخت و باغ من، گل و زنبور و کندوی من!
با زمزمه ی تو اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید که تنها رویای آن تویی.
احمد شاملو
سلام. خيلي حال كرديم. منتظر دوميش هستيم
Post a Comment