حال و هوای ایران که تو سرت باشه... شاعر می شی. اگه شاعرم که نشی, روزی هزار بار تا شیراز میری , خواجه ی کلام رو زیارت می کنی و برمی گردی. حال و هوای ایران که تو سرت باشه... اگه روزی یه خط غزل غزل نکنی, به زحمت بتونی بخوابی. هوای غزلی هم که نباشه حتما به ذهنت میاد که : داغ هر آن غزل که نگفتم به پای شماست...ه
آره... همه اینا رو گفتم که بدونی هوای وصل است در سرو امیدی که دوباره بازت بینم
اینم آخرین غزلم تا که بدونی وزن و قافیه هم میدونم... اما چه حیف !! به قول استاد بهمنی "سالهاست که قافیه را باخته ایم" ه
اینم آخرین غزلم تا که بدونی وزن و قافیه هم میدونم... اما چه حیف !! به قول استاد بهمنی "سالهاست که قافیه را باخته ایم" ه
سکوت می کنم شبی به لحظه های ناگهان
عجب غزل غزل شبی به قبل شعر بی امان
/
به جرم بی ترانگی ردیف و قافیه تباه
به جرم بی ترانگی ردیف و قافیه تباه
دلا بزن تفاءلی به حافظ و به این و آن
/
/
دوباره حادثه تویی و عاشقی به شعر من
توهم و خیال تو , جام شراب و شوکران
/
/
به دل قسم که پیش از این بهار بی بهانه بود
و یک سبد شکوفگی از پس عطر شعرمان
/
/
تو آمدی و رد شدی , رفت ستاره از دلم
ستاره ها فدای شب سرود ماندنی بخوان
/
/
بخوان به نام شهر دل و آتشی که کاشتی
به نام سیب و سادگی از هوس و از هیجان
/
/
غزل غزل نمی شود تا تو ردیفش نشوی
شبی مثال هر شب و ... به زیر سقف آسمان
1 comment:
بيا اي خسته خاطر دوست
اي مانند من دلكنده و غمگين
من اينجا بس دلم تنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
Post a Comment