Tuesday, December 16, 2008



ستاره ها مردند


گریختی -تو از من گریختی

چنان بهار از واژه ی کویر

و آن قناری به مژده ی بهار - نیامد

و این شکوه ندامت - در آینه بجز طرح یک دریغ ندید

فلق : - شکوفه ی اندوهگین چشمهایم شد

و باد ولگرد - از وسعت کویر

جنون ملتهب صخره های تنها را

به ارمغان آورد

و راه - این راه خسته کولی

به مرکب کدامین ستاره نشست ؟

که این چنین افق - آبستن است ؟

که نطفه ی اندوه بارور می شود در من ؟

کدام ستاره می میرد ؟

کدام بهار ؟

کدام پرستو ؟

که این کویر پذیرای هیچ رویش نیست ؟

تو رفتی

تو رفتی

تو رفتی

و من هرگزستاره ای رادر آسمان ندیدم

ستاره ها مردند

ستاره ها مردند

و ریشه ی خشک آن شوق بارور در من - پوسید

کدام پاییز ؟

کدام زمستان ؟

کدام بهار ؟

مرا از این سکون یأس

تهی تواند کرد ؟

No comments: