
ستاره ها مردند
گریختی -تو از من گریختی
چنان بهار از واژه ی کویر
و آن قناری به مژده ی بهار - نیامد
و این شکوه ندامت - در آینه بجز طرح یک دریغ ندید
فلق : - شکوفه ی اندوهگین چشمهایم شد
و باد ولگرد - از وسعت کویر
جنون ملتهب صخره های تنها را
به ارمغان آورد
و راه - این راه خسته کولی
به مرکب کدامین ستاره نشست ؟
که این چنین افق - آبستن است ؟
که نطفه ی اندوه بارور می شود در من ؟
کدام ستاره می میرد ؟
کدام بهار ؟
کدام پرستو ؟
که این کویر پذیرای هیچ رویش نیست ؟
تو رفتی
تو رفتی
تو رفتی
و من هرگزستاره ای رادر آسمان ندیدم
ستاره ها مردند
ستاره ها مردند
و ریشه ی خشک آن شوق بارور در من - پوسید
کدام پاییز ؟
کدام زمستان ؟
کدام بهار ؟
مرا از این سکون یأس
تهی تواند کرد ؟
No comments:
Post a Comment