بررسی کتاب المنقذ از امام محمد غزالی
از سالها پیش بویژه بعد از آشنایی با عین القضات همدانی و مطالعه اجمالی آثار و اشعارش به ارتباط و نقش مرشدانه امام محمد غزالی و احمد غزالی در تربیت عرفا و حکما (اگرچه بعضا در خفا) پی بردم. و حال و هوایم را بی مناسبت با تعلیمات مرشدانه شان نیافتم. آنجا که احمد غزالی شاگردان خاصش را به تقیه و پنهان کاری معنوی عرفانی دعوت می کند و قص علی هذا.د
در همین باره مقاله ای از استاد مصطفی ملکیان در بررسی کتاب المنقذ از آثار امام محمد غزالی خواندم که در همایش علمی امام محمد غزالی قرائت شده بود. این مقاله هم پیرو کشفیات قبلی ام مهر تاییدی بود بر افکار پاره پاره ام در باب الوهیت تقلید و قبول یا رد مسائل پایه ای مذهبی
اما نکته حائز اهمیت در این سخنرانی آن است که مصطفی ملکیان کتاب المنقذ را ا دارای مشابهاتی در دیگر نقاط جهان دانسته و گفت: "من در حال بررسی این کتاب با شش اثر دیگر هستم. در مورد این اثر غزالی باید گفت که پیش از آن نیز اندیشمندان و متفکران دیگری نیز شاید به گونهای در این حوزه کار کرده و یا بتوان آنها را در این حوزه دستهبندی کرد. شش اثر دیگری که بنده آنها را به قول ویتگنشتاین در قالب یک خانواده قرار دادم عبارتند از: اعترافات آگوستین قدیس، تاملات دکارت، اندیشههای پاسکال، اعترافات روسو، اعترافات تولستوی و در نهایت گزارش به خاک یونان کازانتزاکیس."و
این بیان بدین معنی ست که خواسته یا ناخواسته من در طرز تفکرم در مسائل الاهیات با کسانی در سایر نقاط دنیا وجوه اشتراکی دارم که این خود می تواند با قید شروطی مهر تاییدی بر این تفکر قلمداد شود.و
مصطفی ملکیان در این همایش کتاب المنقذ و فلسفه غزالی را اینگونه معرفی می کند که : در اینکه کتاب المنقذ چگونه کتابی است روایتها و نظرات گوناگونی وجود دارد. نظر اول المنقذ را تنها نوعی از حسبحالنویسی دانسته و صرفاً آن را بیوگرافی غزالی میدانند. نظر دوم این است که المنقذ نوعی رساله در باب الاهیات و احکام از موضع اشعری است و در نظر سوم المنقذ را رسالهای در معرفتشناسی و بهخصوص بحث گذر از شک و رسیدن به یقین دانستهاند که در این مورد شباهتهایی میان المنقذ غزالی و تاملات دکارت به چشم میخورد. دکارت نیز در تاملات در جستجوی حقیقت یا همان علم است و در حال گذر از مرحله شک است. در المنقذ نیز نوعی از گذر شک به سوی یقین و علم دیده میشود. اما این نظر نیز نمیتواند درست باشد و اساساً مقایسه غزالی و دکارت بر سر این موضوع قابل دفاع نیست. مقصود غزالی از المنقذ این نبود که نشان دهد که چگونه از شک آغاز کرده و به یقین رسیده است. در این کتاب غزالی نمیگوید که چگونه از شک گذر کرده است و به یقین یا علم رسیده است و از چگونگی گذر از این مرحله سخن نمیگوید بلکه تمام مسیر را الهامات الهی و عنایات باری تعالی میداند. پس این کتاب نمیتواند کتابی آموزشی در جهات عرفان باشد. غزالی در این اثر ابتدا به ضروریات و حسیات شک میکند، اما پس از مدتی حسیات را نیز رها کرده و به سراغ ضروریات میرود و بر آن شک میکند و تمام اینها بهطور واضح مشخص نیست که چگونه شروع و خاتمه یافته است و غزالی چگونه از آن عبور کرده است.ملکیان پس از این مسئله به سراغ مقوله اخلاق باور رفته و المنقذ را نیز اثری دور از اخلاق باور دانست. در بین این هفت اثر سه کتاب معتبری که دیدگاه الاهیاتی دارد کتابهای اندیشههای پاسکال، اعترافات آگوستین قدیس و المنقذ من الضلال غزالی است اما در هیچکدام از این آثار اخلاق باور مشهود نیست و وجود ندارد.اما چندین نکته قابل اعتنا وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست. نکته اول مقوله تقلید است. تقلید در مفهوم کلی آن در نگاه غزالی امری مطرود است و در این خصوص در بیشتر آثارش این موضوع را پرداخته و نشانههای آن وجود دارد. در جایی از نوشتههای غزالی دیده میشود که دلیل اینکه باطنی به جایی نمیرسد به دلیل این است که تقلید میکنند و همچنین در اثر دیگرش نیز ذکر کرده است که خدا را شکر میکنم که دیگر تقلید نمیکنم. این از الطاف خدا بود که من از سن بیست سالگی به بعد دیگر تقلید نکردهام.نکته دوم و قابل بحث غزالی این است که وی معتقد است که حق را با رجال نمیتوان شناخت و این رجال است که باید با حق آن را شناسایی کرد. همچنین غزالی میگوید که عقول کسانی هستند که فقط در حود قول نگاه میکنند و با گوینده کاری ندارند.نکته سوم نگاه غزالی این است که از گوینده به گفته راهی نیست. حتی اگر گوینده همه اهل باطل باشد، باز قول او را نمیتوان گفت که باطل است. ممکن است که فرد باطل نیز حرف درستی بزند.و
نکته چهارم این است که اگر من قرار است از هیچکس تقلید نکنم یکی از آن کسان خود من هستم، پس باید همیشه خودم را هم نقد کنم و مراقب خود باشم و هر لحظه به بررسی فکر خود بپردازم.و
نکته پنجم غزالی این است که معتقد است در تمامی سخنان فقط یک نکته مهم است و آن این است که آن نظر و سخن حق است یا باطل. باقی مطالب دیگر هیچ توجیه و اهمیتی ندارد. غزالی در جاهای مختلفی میگوید شاید مهمترین خواسته من از خدا این باشد که در مواجه با مخالفین به من این قدرت را بدهد که کدام حق است و کدام باطل. نکته پنجمی که در آثار غزالی به چشم میآید مجاورت حق و باطل است. بدین معنی که در صورتی که حق و باطل در مجاورت هم باشند نه حق باطل را تبدیل به حق میکند و نه باطل حق را تبدیل به باطل میکند. مجاورت حق و باطل تاثیری بر روی هم ندارند. گوینده میتواند حرفی درست و حق را بزند و در پس آن و بلافاصله حرف باطلی بزند. این دو از هم قابل تمییز است و بر هم تاثیر نمی گذارند. غزالی تنها ملاک حق و باطل را دلیل میداند و معتقد است که برای سنجش حق از باطل باید به دلیل نظر نگاه کرد.و
نکته ششم اندیشه غزالی تناسب دلیل و مدعا است. غزالی میگوید که من نظرم عوض نمیکنم مگر اینکه دلیل مناسبی برای آن ارائه شود. اینکه عصا تبدیل به اژدها میشود و یا ابراهیم از آتش سالم میگذرد هیچ کدام نمیتواند نظر مرا را درباره موضوعی عوض کند. غزالی در برابر این اتفاقات میگوید: من میدانم که صاحب این امر خارقالعاده قدرتی دارد که من نمیدانم و یا علمی دارد که من آن را در بر ندارم اما هیچکدام از اینها دلیل نمیشود که من نظرم را تغییر دهم. تغییر نظر و عقیده منوط به دلیل مناسب با نوع بحث فرد است. من تمام نظرات را از هر گروه و فرقه و فردی میشنوم و در جستجوی آن هستم؛ اگر به باطنی بر بخورم از او میپرسم که چرا باطنی شده است و اگر به ظاهری بر بخورم نیز از او همین سوال را میپرسم.نکته دیگر در اندیشه غزالی بحث جستجوی حقیقت در جایی جز حق است. غزالی معتقد است که همانطور که طلا از میان سنگهای بسیار استخراج میشود، گاهی خداوند نیز حقیقت را در جایی قرار میدهد که فرد گمان نمیکند.و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کشاکش دوره امتحانات پایان سال فیلسوف شدن ما هم عالمی دگر دارد
مصطفی ملکیان در این همایش کتاب المنقذ و فلسفه غزالی را اینگونه معرفی می کند که : در اینکه کتاب المنقذ چگونه کتابی است روایتها و نظرات گوناگونی وجود دارد. نظر اول المنقذ را تنها نوعی از حسبحالنویسی دانسته و صرفاً آن را بیوگرافی غزالی میدانند. نظر دوم این است که المنقذ نوعی رساله در باب الاهیات و احکام از موضع اشعری است و در نظر سوم المنقذ را رسالهای در معرفتشناسی و بهخصوص بحث گذر از شک و رسیدن به یقین دانستهاند که در این مورد شباهتهایی میان المنقذ غزالی و تاملات دکارت به چشم میخورد. دکارت نیز در تاملات در جستجوی حقیقت یا همان علم است و در حال گذر از مرحله شک است. در المنقذ نیز نوعی از گذر شک به سوی یقین و علم دیده میشود. اما این نظر نیز نمیتواند درست باشد و اساساً مقایسه غزالی و دکارت بر سر این موضوع قابل دفاع نیست. مقصود غزالی از المنقذ این نبود که نشان دهد که چگونه از شک آغاز کرده و به یقین رسیده است. در این کتاب غزالی نمیگوید که چگونه از شک گذر کرده است و به یقین یا علم رسیده است و از چگونگی گذر از این مرحله سخن نمیگوید بلکه تمام مسیر را الهامات الهی و عنایات باری تعالی میداند. پس این کتاب نمیتواند کتابی آموزشی در جهات عرفان باشد. غزالی در این اثر ابتدا به ضروریات و حسیات شک میکند، اما پس از مدتی حسیات را نیز رها کرده و به سراغ ضروریات میرود و بر آن شک میکند و تمام اینها بهطور واضح مشخص نیست که چگونه شروع و خاتمه یافته است و غزالی چگونه از آن عبور کرده است.ملکیان پس از این مسئله به سراغ مقوله اخلاق باور رفته و المنقذ را نیز اثری دور از اخلاق باور دانست. در بین این هفت اثر سه کتاب معتبری که دیدگاه الاهیاتی دارد کتابهای اندیشههای پاسکال، اعترافات آگوستین قدیس و المنقذ من الضلال غزالی است اما در هیچکدام از این آثار اخلاق باور مشهود نیست و وجود ندارد.اما چندین نکته قابل اعتنا وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست. نکته اول مقوله تقلید است. تقلید در مفهوم کلی آن در نگاه غزالی امری مطرود است و در این خصوص در بیشتر آثارش این موضوع را پرداخته و نشانههای آن وجود دارد. در جایی از نوشتههای غزالی دیده میشود که دلیل اینکه باطنی به جایی نمیرسد به دلیل این است که تقلید میکنند و همچنین در اثر دیگرش نیز ذکر کرده است که خدا را شکر میکنم که دیگر تقلید نمیکنم. این از الطاف خدا بود که من از سن بیست سالگی به بعد دیگر تقلید نکردهام.نکته دوم و قابل بحث غزالی این است که وی معتقد است که حق را با رجال نمیتوان شناخت و این رجال است که باید با حق آن را شناسایی کرد. همچنین غزالی میگوید که عقول کسانی هستند که فقط در حود قول نگاه میکنند و با گوینده کاری ندارند.نکته سوم نگاه غزالی این است که از گوینده به گفته راهی نیست. حتی اگر گوینده همه اهل باطل باشد، باز قول او را نمیتوان گفت که باطل است. ممکن است که فرد باطل نیز حرف درستی بزند.و
نکته چهارم این است که اگر من قرار است از هیچکس تقلید نکنم یکی از آن کسان خود من هستم، پس باید همیشه خودم را هم نقد کنم و مراقب خود باشم و هر لحظه به بررسی فکر خود بپردازم.و
نکته پنجم غزالی این است که معتقد است در تمامی سخنان فقط یک نکته مهم است و آن این است که آن نظر و سخن حق است یا باطل. باقی مطالب دیگر هیچ توجیه و اهمیتی ندارد. غزالی در جاهای مختلفی میگوید شاید مهمترین خواسته من از خدا این باشد که در مواجه با مخالفین به من این قدرت را بدهد که کدام حق است و کدام باطل. نکته پنجمی که در آثار غزالی به چشم میآید مجاورت حق و باطل است. بدین معنی که در صورتی که حق و باطل در مجاورت هم باشند نه حق باطل را تبدیل به حق میکند و نه باطل حق را تبدیل به باطل میکند. مجاورت حق و باطل تاثیری بر روی هم ندارند. گوینده میتواند حرفی درست و حق را بزند و در پس آن و بلافاصله حرف باطلی بزند. این دو از هم قابل تمییز است و بر هم تاثیر نمی گذارند. غزالی تنها ملاک حق و باطل را دلیل میداند و معتقد است که برای سنجش حق از باطل باید به دلیل نظر نگاه کرد.و
نکته ششم اندیشه غزالی تناسب دلیل و مدعا است. غزالی میگوید که من نظرم عوض نمیکنم مگر اینکه دلیل مناسبی برای آن ارائه شود. اینکه عصا تبدیل به اژدها میشود و یا ابراهیم از آتش سالم میگذرد هیچ کدام نمیتواند نظر مرا را درباره موضوعی عوض کند. غزالی در برابر این اتفاقات میگوید: من میدانم که صاحب این امر خارقالعاده قدرتی دارد که من نمیدانم و یا علمی دارد که من آن را در بر ندارم اما هیچکدام از اینها دلیل نمیشود که من نظرم را تغییر دهم. تغییر نظر و عقیده منوط به دلیل مناسب با نوع بحث فرد است. من تمام نظرات را از هر گروه و فرقه و فردی میشنوم و در جستجوی آن هستم؛ اگر به باطنی بر بخورم از او میپرسم که چرا باطنی شده است و اگر به ظاهری بر بخورم نیز از او همین سوال را میپرسم.نکته دیگر در اندیشه غزالی بحث جستجوی حقیقت در جایی جز حق است. غزالی معتقد است که همانطور که طلا از میان سنگهای بسیار استخراج میشود، گاهی خداوند نیز حقیقت را در جایی قرار میدهد که فرد گمان نمیکند.و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کشاکش دوره امتحانات پایان سال فیلسوف شدن ما هم عالمی دگر دارد
دو روز دیگه امتحان طراحی وب دارم ولی هنوز در طراحی قالب شخصی ام برای وبلاگ اندر خم یک کوچه ام
تا چند روز دیگه بعد از پایان امتحانات به خونه جدیدم نقل مکان می کنم و تا سیم کشی اینترنت درست بشه از اینترنت به دورم
1 comment:
سلام
مفید بودن وبلاگتان حتما مد نظرم خواهد ماند.
در مورد بزرگتر شدن من! من دارم زندگی ام را می نویسم.تصمیم دارم زندگی نامه اش کنم و ترجیح داده ام از کودکی شروع کنم. به هر حال ممنون از نظرتان.
Post a Comment