حياتمند

Thursday, March 6, 2014

هفتم مارس روز جهانی زن مبارک باد

Monday, March 8, 2010

کامیون حمل زباله

ر
ر
روزی من با یک تاکسی به فرودگاه مي رفتم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی ام محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد!
کا

راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به ما فریاد زدن. راننده تاکسی ام فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. و منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.
کا

بنابراین پرسیدم: ((چرا شما تنها آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد!)) در آن هنگام بود که راننده تاکسی ام درسی را به من داد که اینک به آن می گویم: ((قانون کامیون حمل زباله))
کا

او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.
کا

به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
کا

آشغال های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها.
کا

حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را بگیرند و خراب کنند.
کا

زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو..... ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))
کا

زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست.
کا
کا
کا

* به نقل از مشهدی ها
_________

Wednesday, February 24, 2010

من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم

____________________________

پ.ن : این روزها دیگه دل و دماغی نیست برای نوشتن. تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی بگو که ماهی ها حوضشان بی آب است

Wednesday, December 16, 2009

خدا را شکر میکنم



i
برای همسرم
که میگه امشب شام سوسیس داریم, چون امشب خونه پیش منه و نه بیرون با کس دیگری
i
i
برای شوهرم
که مثل یه گونی سیب زمینی افتاده روی مبل، چون خونه پیش منه و نه بیرون توی بارها
i
i
برای نوجوانی
که از شستن ظرفها شکایت دارد و این یعنی خونه مونده و تو خیابون نیست
i
i
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
چون به این معناست که شغلی دارم
i
i
برای شلوغی و کثیفی خانه بعد ار مهمانی
چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان
Ii
i
برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن
چون یعنی غذا برای خوردن دارم
i
i
برای سایه ای که شاهد کار منه
چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه
i
i
برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه
چون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم
i
i
برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم
چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم
i
i
برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند
چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم
i
i
برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز
چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم
i
i
و خدا را شکر میکنم برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند
چون یعنی هنوز زنده هستم
i

Monday, December 7, 2009


winds of change

در مسکو قدم می زنم

پیش به سمت گورکی پارک

به وزش باد تغییر گوش می کنم

سرباز ها عبور می کنند

و به وزش باد تغییر گوش می کنیم

و

دنیا به جایی رسیده است

گمانش را می کردی

که ما بتوانیم این سان نزدیک باشیم چون برادران

عطر آینده در هواست

من می توانم آنرا هرکجا استشمام کنم

که با وزش باد تغییر می وزد

و

مرا به جادوی لحظا ها ببر

در یک شب با شکوه

آنجا که کودکان فردا رویا پردازی می کنند

با وزش باد تغییر

و

درخیابان به پیش می روم

خاطرات دور

در گذشته مدفون شده اند برای همیشه

و

در مسکو قدم می زنم

پپیش یه سمت گورکی پارک

و به وزش باد تغییر گوش می کنیم

و

مرا به جادوی لحظا ها ببر

در یک شب با شکوه

آنجا که کودکان فردا رویا پردازی می کنند

همراه من و تو

و

مرا به جادوی لحظا ها ببر

در یک شب با شکوه

آنجا که کودکان فردا رویا پردازی می کنند

با وزش باد تغییر

و

باد تغییر به جلو می وزد

به سمت صورت زمان

همچون گردبادی که خواهد نواخت

زنگ آزادی برای آرامش خیال را

باشد تا بالالایکا بخواند

هرآنچه را که گیتار من می خواهد بگوید

و

مرا به جادوی لحظا ها ببر

در یک شب با شکوه

آنجا که کودکان فردا رویا پردازی می کنند

همراه من و تو

و

مرا به جادوی لحظا ها ببر

در یک شب با شکوه

آنجا که کودکان فردا رویا پردازی می کنند

با وزش باد تغییر

,

____________________________________________________________________

پ.ن 1 - ترجمه آهنگ wind of change از گروه scorpions که با حال و هوای این روزها بی ربط نیست

پ.ن 2 - احساس می کنم این روزها اتفاقاتی در حال رخ دادن است

پ.ن 3 - در هند هم دیروز برخی از احزاب حیدرآباد درگیری هایی با پلیس و مردم داشتند که شهر را به حالت نیمه تعطیل کشانده است

پ.ن 4 - 16 آذر هم گذشت و من به آینده ای دیگر چشم دارم

پ.ن 5 - این آهنگ رو از لینکی که گذاشتم بگیرید و بشنوید. از ترجمه من هم امیدوارم خوشتون بیاد

Thursday, November 26, 2009

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست

نهمحمد علی بهمنی

ه
نگاه می کنی به من شبیه لحظه خیال
ومن فسون چشم تو در اوجم و پر بر و بال

به آذرخش چشم تو نمی رسد دو دست من
و حال شاعرانه ام به قاف قله وصال

در آسمان چشم من تو هم ردیف بوسه ای
و جرعه جرعه جام من به فکر لحظه محال

ز شب ستاره چیده ای به موی خود کشیده ای
سحر شدم ز چشم تو ز نوش آن همه زلال

مگر نگاه سبز تو ستاره باز شب شود
وگرنه میوه ای چنین چگونه شد از شب کال ؟

کمی به داد من برس در این شب برهنگی
لبی به جام من بزن بنوش ار این رو به زوال

حیدرآباد- 27 نوامبر 2009
______________________________________________

پ.ن 1 : قرن ما شاعر اگر داشت که کبوتر با کبوتر باز با باز نبود شعار پرواز

پ.ن 2 : چند شب پیش حال غریبی داشتم. حالی که دو بیت اول شعر رو بهم داد. اما دیشب بعد از شنیدن چند ترانه مابقی ابیات غزل تکمیل شد

پ.ن 3 : تردید های مرا اگر پایانی باشد همانا گرفتن دست های توست

پ.ن 4 : کاش آنانی که دوستشان داریم بی پرده می دانستند