Wednesday, January 28, 2009

زلف بر باد

ه
طبع شعرم خشکیده است. که شاعری را در همه اعصار بهایی جز باده نوشی نبوده است وگر به حالت شیخ سعدی باشی که باده نیز حرام است و زندگی بی باده در مرام ما هم مباح. پس انزوای قافیه و مناعت طبع را به کناری بنه و ساز در دست و رقصارقص با باد چرخ بزن تا از چرخ زمانه برهی. ه
اما در گذر پنجره ها و مهتاب ها گاه که به غزلی سرمست می رسم عجیب در کوچه ها و پس کوچه ها وا می مانم و آرزوی حافظ شدن که نه اما آرزو دارم که کاش چون عارف قزوینی بودم غزلسرا و گرماگرم باده. هدف ابراز قدرت کلام نیست از این همه اما گر تو هم چون من در خم گره ها و پس گره های شعر خواجه قافیه های دلت را باخته بودی به این اشعار محض و در حسرت باده ناب بودی گره بر زبانت می افتاد و الکن می شدی در بیان. ه
پنجره را که باز می کرد
نمی دانم باد از کدام سمت وزید
که من
عطر بهار نارنج را از دو فصل آنسوتر شنیدم
و کسی با آوازی بلند می خواند :
هه
ه
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
ه
می نخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
ه
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین مفکن تا نکنی فرهادم
ه
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
ه
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار نخور تا نکنی ناشادم
ه
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
ه
شمع هر جمع مشو ور نه یسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
ه
این دل از جور تو حاشا که بگرداند رو
من از آن روز که در بند توآم آزادم
i
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن۱ : سال ۸۳ دوست شاعری در تبریز اشعار محضی نشانم داد که سخت از خاطره ام پاک شود
پ.ن۲ : سالهاست که شاملو ها بیدل مرا دزدیده اند
پ.ن۳ : احساس می کنم به نوعی بحران هویت دچارم. هم خودم و هم تمام مخلوقاتم
پ.ن۴ : امروز دست نگارش های منیرو روانی پور عزیز را خواندم و برایش متنی نوشتم.به امید جوابی در هرکجا
پ.ن۵ : امروز کلی پاتوق تازه برای ولگردی هام پیداکردم و از این بابت خوشحالم
ش
ش ش ش ش ش ش شش ش ش ش ش ش ش ش شش ش ش ش ش شش ش ش تمام
ه

1 comment:

Anonymous said...

من دیوانه وار این آهنگ رو دوست دارم
درباره کامنتت هم
کتاب مردی با کبوتر رو که بخونی کاملا حال و هوای جمله دستت میاد چون این جمله توش واقعه معنی داره منظور از آسمانخراش هم سازمان ملل هست . کلا شاید جمله خیلی با ربطی نباشه بدون خوندن کتاب اما جمله اییه که در خودش هم مفهومی رو داره به تنهایی